منوی مدیریت محصول

رخشانه زنی است در آستانه ميانسالی كه در سال هاي جواني اش با ايوب پارسا ازدواج كرده و صاحب پسری به نام حميد شده است. وقتي حميد دو ساله بود، ايوب به جبهه می رود و ديگر برنمی گردد. پس از مدتي خبر شهادت او می رسد و خانواده تصميم مي گيرد رخشانه را به عقد داوود برادر ايوب دربياورد. سالها از اين ماجرا گذشته و آنها صاحب دختر بچه ای دبستانی هستند و حميد در آستانه ازدواج است. در اين وضعيت از كميته مفقودين خبر می رسد كه ايوب زنده است و به زودی به وطن برمی گردد. اين خبر كه در ابتدا همه را شوكه می كند، به تدريج واكنش های مختلفی را بين اعضاي خانواده برمی انگيزد؛ داوود نگران از دست دادن همسرش است، به خصوص از زمانی كه دوستان قديمی پدر مرحومش به او گوشزد می كنند كه پس از آگاهی از زنده بودن همسر اول، همسر دوم به زن نامحرم می شود. حميد كه در ابتدا قادر به هضم اين واقعيت نيست، به كمك نامزدش با چراغانی كردن محله، خود را براي استقبال از پدر آماده می كند. مادر سالمند و فرتوت ايوب و داوود خوشحال است، اما رخشانه بر سر دوراهی دشواری قرار می گيرد. آيا پيوندش را با داوود قطع كند و زندگی با ايوب را ادامه دهد با اينكه داوود پدر فرزند كوچك ترش را نگه دارد؟ اين ترديد دردناك سرانجام او را بر آن می دارد كه شب ورود ايوب، خانه را ترك و فردايش اقدام به سقط جنينی كند كه بدون اطلاع داوود در دل می پروراند...