منوی مدیریت محصول

علی نوجوان ساكن بخش باهو در بندرگز، خبر ناپديد شدن پدر رزمنده اش را در جبهه می شنود. مادر باردار علی با شنيدن اين خبر دچار بحران روحی می شود و سلامت فرزند آينده اش به خطر می افتد. پزشك حضور پدر را بالايی سر مادر ضروری اعلام مي كند و پدربزرگ علی كه سوزنبان قطار است، برای رفتن به آبادان به اميد يافتن پسرش مرخصی تقاضا می كند. وقتی با تقاضای مرخصی پدربزرگ به دليل نبودن جانشين موافقت نمی شود، علی شبانه سوار قطاری می شود تا به آبادان برود. در راه مأموران قطار چند بار او را پياده ميی كنند و به ايستگاه تحويل می دهند؛ اما او هر بار ميی گريزد و سرانجام با همراهی يك زوج پير به مقصد می رسد. پس از مدتي جستجوی بی نتيجه علی را بار ديگر تحول راه آهن می دهند تا با قطاری برگردانده شود...